شروع هفته ده ...
سلام عزيز دلم امروز دوروزه كه وارد هفته ده شدي
قربونت بشم كم كم دارم بيشتر احساست ميكنم آخه اين روزا حال ماماني خوب نيست روز پنچشنبه 93/9/27 ساعت 6:37 اولين باري بود كه با حالت تهوع وجود عروسكم رو تو وجودم حس كردم شايد يكم سخت باشه ولي حسي كه از بودن تو داشتم انقد قشنگه كه حاضرم همه چي رو تحمل ميكنم
بابايي وقتي ديد حالم بد شده بهم ميگه عاطفه تو حامله اي؟!!! انگار تا حالا نبودم
روز جمعه هم دوبار حال ماماني بد شد عزيز دلم اينا رو نمينوسم كه بگم حالم بده نوشتم كه خاطره بمونه
جيگر ماماني سه شنبه رفتم دكتر و براي اولين بار عروسك خوشكلم رو تو كامپيوتر ديدم دكتر مهربونتم قلب نازت رو بهم نشون داد و من تپيدن قلبت رو ديدم اين قلب كوچولو به من دنيا رو هديه داد و فقط در جواب دكتر كه قلبتو بهم نشون داد گفتم اي جانممممممم خداروشكر دكترت هم سه بار پشت سرهم گفت خدا روشكر
خدايا به خاطر لطفي كه به من كردي
عزيزم فردا شهادت حضرت محمد و امام حسن هست اين روزا رو بهت تسليت ميگم اميدوارم زير سايه اين بزرگواران هميشه شاد و با ايمان باشي