يكي شدن من و بابايييكي شدن من و بابايي، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
همخونه شدن من و باباهمخونه شدن من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره
محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره
محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

شکوفه باغ زندگی ما

تولد یک سالگی محمد علی

گل پسر نازم محمد علی یک ساله شدی و من هنوز در مادر شدنم شک دارم من مادر دو پسر زیبا و دوست داشتنی هستم و به این سرعت دو سال و نیم از مادری گذشت سال گذشته سال خیلی خیلی سخت بود ولی به عقب که برمیگردم زیبایی حضور تو برادرت به حدی زیاد بود که ثانیه ثانیه با شما بودن روب هیچ چیز در دنیا عوض نخواهم کرد علی کوچولوی خونه ما این روزا تلفن که زنگ میزنه سریع میر طرفش و میگه آ. آ وقتی گشنه است به پای من میچسبه و تند تند میگه به به به به باباش که از سر کار میاد میر پشت در میگه بابا بابا رو تاب که سوار میشه با آهنگ میگه باااا باااااا یعنی تااااب تاااب به حدی شیرین شده که من هر ثانیه دوست دارم ببوسم و بچلنومش با هر وسیله ای که محمد مهدی بازی میکنه و یه لح...
20 تير 1397

بابای پوشک محمد مهدی

این روزا خیلی درگیر این مسئله هستم هر روز صبح کلی با خودم کلنجار میرم ای وای چرا شروع کردم باید دیرتر شروع میکردم الان میبندمش بره تا چند ماه دیگه، دیگع بسه خسته شدم، وای این نمیتونه کنترل کنه، این نمیفهمه جیش میکنه، یه وقت دعواش نکنم، نکنه بهش فشار بیارم اذیت بشه، نکنه بعدا تو روحیش تاثیر بذاره ، نکنه .... خسته شدم انقد شستم اب کشیدم شلوار شستم شلوار شستم شلوار شستم.... مرحله خیلی سختیه فردا یه هفته است که پوشکش نمیکنم ولی پیشرفت چندانی نبوده خیلی درگیرم به طوریکه اصلا گذر زمان رو نمیفهمم از ۲۴ساعت حداقل ۸ یا ۹ ساعتش تو دستشویی ام عذاب وجدان، احساس خستگی نا امیدی ، احساس گناه همه اذیتم میکنه خدا کمکم کنه الان ساعت دوازده و نیمه شبه فر...
21 فروردين 1397

نوروز 97 سری دوم

سری دوم سفرهای نوروزی ما به تهران بود که کل عکساشو میفرستم خونه دایی محمد هشتم فروردین نهم فروردین رفتیم فلافل بخوریم خونه خاله مریمنهم خونه مادرجون دهم...
11 فروردين 1397

نوروز 97 سری اول

سلام ساعت دو و چهل و سه دقیقه روز بیست و نه اسفند 1396 فقط 5 ساعت دیگه تا سال تحویل مونده ما چهار نفر توی ماشین به همراه بابا گلی داریم میریم به سمت خلیج همیشه فارس البته عمه جون و دوقلوهاش و مامان گلی هم پشت سر ما هستن الان که دارم مینویسم تو جاده کرمان بندرعباسیم البته با تاخیر یه ساعته دارم مینویسم چون یه چهل دقیقه ای جفتتونزدی به جیغ این عکس امروز صبح کرمان [img:AgADBAADe6wxG96tiFGblyFf2fV-8OEyJhoABEqjN6134iSv3PkEAAEC] جزیره هنگام و دیدن دلفینا عکسای مربوط به سفر جزیره قشم هفتم از سفر برگشتیم و همو...
11 فروردين 1397

اولین ارایشگاه محمد علی آرایش نوروزی 96

سلام ساعت 8 و بیست دقیقه شب هست الان تو ساندویچی هستیم از ارایشگاه اومدیم دوتا گل گلی ها رو بردیم ارایشگاه محمد مهدی خیلی اروم بود و خیلی راحت موهاشو کوتاه کردیم ولی علی انگاری از صدای موزر ترسید و مجبور شدیم سریع کارشو انجام بدیم این اولین ارایشگاه علی بود اینم عکسای تو ساندویچی ...
23 اسفند 1396