يكي شدن من و بابايييكي شدن من و بابايي، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
همخونه شدن من و باباهمخونه شدن من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره
محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
محمد علیمحمد علی، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه سن داره

شکوفه باغ زندگی ما

سیزده و چهارده ماهگی

عزیز دلم با وجود تمام شیطنتات و شیرین کاریات چند تا عکس ازت دارم که اپلود میکنم البته کلا فیلم بیشتر دارم چون شیطونیات تو قاب یه عکس گنجونده نمیشه ولی فعلا به همینا بسنده کن😂  ادامه مطلب  ساندویچ خوردنتو عشقه میز مبل شده اسب بازی شما نصف شب چای خوردن تو طرقبه   ...
22 اسفند 1395

تولد یکسالگی

عشق مامان و بابا تولد یکسالگیتو خونه مامان گلی و باباگلی گرفتیم چون همه سختشون بود بیاد گناباد در ضمن دوروزم دیرتر چون اخر هفته بود عکسا ادامه مطلب روز تولدت رفتیم حرم امام رضا و از امام رضا واسه داشتن گل پسری مثل تو تشکر کردیم عاشقتم گلم نمایی از تزئینات چند تا عکس ترکیبی تو به همراه شونت قبل از اومدن مهمونا  اینم عکسی که خاله عادله ازت گرفت ❤😍😍   ...
22 اسفند 1395

تولد یکسالگی

عشق مامان و بابا تولد یکسالگیتو خونه مامان گلی و باباگلی گرفتیم چون همه سختشون بود بیاد گناباد در ضمن دوروزم دیرتر چون اخر هفته بود عکسا ادامه مطلب روز تولدت رفتیم حرم امام رضا و از امام رضا واسه داشتن گل پسری مثل تو تشکر کردیم عاشقتم گلم   ...
22 اسفند 1395

دوازده ماهگی

برو ادامه مطلب کل دوازده ماهگیتو به روایت عکس ببین شب یلدا فقط ما سه نفررررررر!!! اولین عکس اتلیه که بهمون تحویل دادن مال ده ماه و چند روزگیت عکسی که بعد ۶ ماه بهمون تحویل دادن مال ۶ ماه و چند روزگیت عکسای تولد تو مطلب بعدی!!   ...
22 اسفند 1395

یازده ماهگی و کلی عکس

سلام گل گلی بعد از سه ماه و اندی امروز وبلاگتو بروز میکنم  قربونت بشم با این همه عکس قشنگ❤😍 عکسا ادامه مطلب حمام کردن تو هوای خیلی خیلی سرد خونه خاله عاتکه آذر ماه اولین بار تو اتاق خودت خوابیدی آذر ماه اولین بار تو صندلی ماشینت خوابیدی آذر ماه   اولین بار مینی پارک آذر ماه پایان یازده ماهگی مبارکت باشه عشقم ...
22 اسفند 1395

روزهای پیش روی ما

در تلاطمی از درست ها و غلط ها به تو می اندیشم... به دستان کوچکت مینگرم و به تو می اندیشم... محو خنده های کودکانه ات و شیرینی لبخندت میشوم و به تو می اندیشم... پاهای لرزانت که تازه می ایستد و قدم بر میدارد قلبم را میلرزاند.. ومن هر لحظه به تو می اندیشم ولی با تمام وجود قول میدهم در کنار نارامی های این روزها برای تو کم نذارم و تو بهترینم باشی و دستانت و نگاهت و ارزوهایت دل مشغولی من باشد.. تلاش میکنم اولینم بهترینم زیباترینم... این مطلب برای من خیلی ارزش داره به زودی معنی تک تک کلماتم رو میفهمی عشقمممم عکسهای امروز رستوران بونو کوهسر ادامه مطلب ...
9 آذر 1395

از ۲۱ ابان تا ۹ آذر۹۵

سلام  از پایان تولد ده ماهگیت تا امروز که وبلاگت رو بروز کردم شیطونتر و بلاتر و جیگرتر شدی این روزا خودت می ایستی و چند قدم بر میداری نمیدونی چقد خوشحال میشم و ذوق میکنم  این روزا از مادر شدن یکی از دوستای خوبم ( خاله زهرا ) مطلع شدم و روزی که فهمیدم باورت نمیشه اشک ریختم و از ته دلم خداروشکر کردم واسه یکی از دوستای دیگم که ارزوی مادر شدن داره خیلی دعا میکنم این روزا هم یه خبر خوب دیگه هم دارم برات عکسای شیطنتات ادامه مطلب   شیطنتهای پسرم تو یکی از روزهای اخر ابان اینم شیطونتیات تو اتاقت مال اوایل ابانه دیر گذاشتم😂😂 دالی کردن با خاله عادله اینم مال اوایل ابانه وقتی مامانی و بابایی کربلا ب...
9 آذر 1395

جشن ده ماهگی

سلام گلم نه ماهگی شما مصادف شد با شب عاشورا و ما برات جشن نگرفتیم اما واسه ده ماهگی مثل همیشه یه جشن کوچیک سه نفره گرفتیم عکسا ادامه مطلب ...
9 آذر 1395

نه و ده ماهگی

پسرک نازم کوچک و زیبایم ببخش این روزا وبلاگت رو دیر به دیر بروز میکنم الان دیدم که از اوایل محرم هیچی نزاشتم نزدیک دوماه پیش فردا روز شهادت حضرت رضاست و روز اخر صفر امیدوارم همیشه زیر سایه اهل بیت باشی عکسای این دو ماه گذشته رو تو ادامه مطلب میذارم قبل محرم تولد امیر محمد  شیطنت های ماه نهم مهر ۹۵   مهر ۹۵ کار همیشگیت بیدار کردن بابایی هروقت مشهدیم امکان نداره بابایی بتونه از دست تو بخوابه مهر ۹۵ اولین تول بابایی با حضور محمد مهدی ابان ۹۵ زی کابینتا دنبال اسباب بازیهات ابان ۹۵ غافلگیرت کردم داشتی پشت مبلا دستمال کاغدی میخوردی ابان ۹۵ وارونه نشستنت رو صندلی غذا ابان ۹۵ ...
9 آذر 1395