شکوفه باغ زندگی ما

سلام گل نازم تازه خوابیدی من وقت کردم وبلاگت رو به به روز کنم این روزا ما خونه بابایی مامانی هستیم اخه باباجونی رفته پادگان واسه اموزشی سربازی و ما خیلی دلتنگشیم ایشالله زودی بیاد  عکساتو ادامه مطلب میذارم تولد شش ماهگیت به نام حضرت علی اصغر شیطنتهای گل پسری😆 ک روروش خوابیدن این روزایگل پسرم  غذاهایی که اوایل هفت ماهگیت میخوردی   سفره افطار و بهم ریختن سفره 29 خرداد 95 شیطونیات و حمام کردنت شیرینی خوردن و خرابکاری تو خونه مامانی 15 مرداد 95   ...

یه سری عکس خوشمل دارم از گل پسری تو ادامه مطلب میذارم رفتن به تربت حیدریه دیدن مانانجون روز 21 رمضان 7 تیر 1395 شبهای احیا در گناباد   خرید رفتن و نوع خوابیدن 16 تیر 1394 نشستن روی صندلی غذا و ایستادن اولین بار بدون کمک 19 تیر 1395   اولین بار سوار شدن مترو 15 تیر 1395😆 ...

بهش گفتم میدونی گل پسری داره شش ماهه میشه گفت وای شش ماهگی غم داره گفتم یعنی چی گفت... علی اصغر شش ماهه بود شهید شد قلبم گرفت تا حالا به شش ماهگی یه بچه اینجوری نگاه نکرده بودم بهش گفتم میخوای شش ماهگیشو با لباس علی اصغر جشن بگیریم گفت عالیه  شب تولدت بابا مداحی کرد و کلی بیمه علی اصغر کردیمت شش ماهه شدنت و اولین مسئولیتت نگهداری نام علی اصغر مبارکت گل پسرم عکس ادامه مطلب   ...

سلام گل گلی مامان این روزا انقد شیطون شدی که واقعا دیگه وقت نمیکنم وبلاگت رو بروز کنم الان خیلی حرفه ای یه چیزی بین سینه خیز و چهار دست و پا میری و به همه جا و همه چیز سر میزنی قربون دست و پای خوشکلت بشم الهی از 15 خرداد واسه یه هفته رفتیم سفر که تو حسابی اذیتمون میکردی و ما گاهی از اومدن به سفر پشیمون میشدیم عکسای سفر و این ماهتو تو ادامه مطلب میذارم شب قبل از سفرمون باغ عمع بضعت که تا ساعت 1 شب گریهمیکردی نذاشتی هیچکس بخوابه روش خوابوندن تو توی سفر عزیز دلم کنار جاده تو پتو میخوابوندیم بعدام رو پای مامانی پاهای عشقم برای اولین بار رو ماسه های دریا محمد مهدی در ساحل محمد مهدی در کنار رودخانه جاده...

سلام گل گلی چهار ماهگی تو تموم شد و ما بازهم براتجشن گرفتیم و روز سه شنبه 21 اردیبهشت هم صبح زود تورو بردیم که واکسن بزنی عکسا ادامه مطلب عکسای قبل از بردنت واسه واکسن وقت نداشتیم بابا دیرش شده بود عجله ای گرفتم وزن 6500 قد 63 ...

سلام گل مامانی اینروزا انقد شیطونی که من وقت ندارم مطالب وبلاگتو بذارم فقط خلاصه بگم اولین باری که دمر شدی 3 ماه و 19 روزه بودی توی مهمونی تاریخ 11 اردیبهشت 1395 شنبه ساعت 6-7 بعد از ظهر البته از شنبه 18 اردیبهشت تو سی ثانیه میچرخیدی و دستت و از زیر شکمت در میاوردی هنوز 4 ماهه نشدی عکسها ادامه مطلب ...

سلام گل مامان از چهارشنبه 8 اردیبهشت تا جمعه 17 اردیبهشت من و تومشهد بودیم و کلی خوش گذشت عکساتو میذارم ادامه مطلب گل نازم   اینم لباس عروسی دایی بابایی ...

امروز شنبه 4/2/1394 تو تقریبا سه ماه و نیمه شدی و من کلی عکس ازت گرفتم عکسا تو ادامه مطلب     ...

سلام گلکم امسال اولین سالی بود که روز بابایی رو جشن میگرفتیم من و تو واسه بابایی یه کت قشنگ گرفتیم و شب بابابیی رو با حضور مامانی و بابایی و خاله ها تو گناباد جشنگرفتیم همه اومدن گناباد واسه دیدن ما منم که خیلیدلتنگ بودم حسابی بهم خوش گذشت تو اینجا لالا کرده بودی عشق من بازم تو بغلم لالا کرده بود ...

سلام گلم هر روز دارم تلاش میکنم تو جغجغه دستت بگیری بلاخره امروز گرفت عاشقتممممممممممم شنبه 28/1/1395 ...